ما دو تا دیوونه

ساخت وبلاگ

با امروز دقیقا دو ماه و یک روز هست که دور از شهرمم

اگه بگم اصصصصلا دلتنگ نیستم خب طبیعتا دروغ گفتم

به هر حال این نیز بگذرد !

با دوستم زیادی قاطی هستیم 

امروز به هم گفتیم که ماها زیادی با همیم و خوب نیست 

توی چشم همه ایم و خب طبیعتا بهمون حسودی می کنن

راستش غیر اون با هیچکس دیگه نمی تونم گرم بگیرم حتی با هم اتاقیام

من و اون خیلی با هم جوریم 

با هم که هستیم حالمون خوبه

امروز ظهر آش رشته پخته بود واسه منم یه تغااااااار آش نگه داشته بود 

من نهارمو بعد از اومدن از جلسه امتحان  خوردم و سیر بودم

اما چون لطف کرده بود و من دلم نمی خواست دستشو پس بزنم پس بهش پیشنهاد کردم‌ بریم محوطه خوابگاه روی نیمکتا توی سرما بشینیم و دوتایی با هم آش بخوریم

قبول کرد و آش گرم و سرمای محوطه حسابی بهمون چسبید بعدش هم یه بستنی زدیم 

نه خدایی ماها دیوونه  نیلوبلاگ نیستیم !؟

سرما و بستنی و آش؟!!!!!!

دفتر خاطرات دختری 40 ساله...
ما را در سایت دفتر خاطرات دختری 40 ساله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : motofaveto بازدید : 141 تاريخ : دوشنبه 4 آذر 1398 ساعت: 14:01