قرارهای ده شبی

ساخت وبلاگ

صدای منو از خوابگاه دختران می شنوید

خوابگاهی که هر ساعتش یکی رو گریان می بینی

انگار همه توی خوابگاه افسرده اند 

هم اتاقیم امروز نطقش باز شده و خوش اخلاقتر و بگو بخندتر شده بود

ظهر کمی خواببدم 

بعد نرم افزارها رو نصب کردم 

بعد ترجمه کردم 

بعد شام خوردم 

بعد قرار بود برم بازار که یادم رفت پس حذف شد به جاش شااااااید فردا برم

ساعت ده شب هم با زهرا قرار گذاشتیم بربم زمین ورزش خوابگاه و قدم بزنیم ، من سه دقیقه دویدم .

توی زمین ورزش جالبترین قسمت ماجرا اونجاست که دخترا مثل شغال داد می زنن!!!!! یه دختره که هووووو می کنه بقیه هم جواب می دن اینکارشون دقیقا منو یاد شغالا و گرگا می اندازه و اصلا تابلوه که با اینکارشون دارند غمو غصه هاشونو می ریزن دور 

این دو باری که رفتم قدم زنی هر بار یه خانم اهل عراق رو می بینم که در حالی که با تلفن صحبت می کنه گریان هست کاش می تونستم بفهمم چه مرگشه!

خلاصه اینم از امروز و امشبمون

با زهرا قرار گذاشتیم هر شب ساعت ده بریم قدم زنی تا انرژی های منفی درونمون رو بیرون ریخته باشیم .

دفتر خاطرات دختری 40 ساله...
ما را در سایت دفتر خاطرات دختری 40 ساله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : motofaveto بازدید : 141 تاريخ : سه شنبه 16 مهر 1398 ساعت: 19:28