جمعه عصر با دوستام رفتیم بازار
بازارش خوب بود
در وقتی مناسب شرحشو می نویسم
فعلا به شدت خوابم می آد
شبتون بخییییر
در ادامه عرایض دیشب اینکه
رفتیم بازار و خب من هر چی لازم داشتم و نداشتم رو خریدم بعد دیدم دوستام از این لباس های دسته دوم که به لباس تاناکورا معروفه می خرن و بابتش چقدر خوشحالن راستش از خودم خیلی خجالت کشیدم کاش .....
من سه تا پیتزا تنوری کوچیک براشون گرفتم
دونه ای سه تومن
اینقدر خوشحال شدن و به دهنشون مزه کرد که نگو و من حال می کردم وقتی اونا پیتزا رو خوردن و شام دیشبشون رو مهمون من شدن
یکیشون عکس پیتزاها رو استوری اینستاگرامش کرد .
دفتر خاطرات دختری 40 ساله...برچسب : نویسنده : motofaveto بازدید : 114