خلاصه گویی

ساخت وبلاگ

امرووووز 

امروز بیشتر وقتم علاوه بر یه کمیش که به بطالت رفت بقیش به کتابخانه گذشت

مسئول کتابخانه با وجودی که هنوز کارت دانشجوییم واسه عضو کتابخانه شدن فعال نشده بهم کتاب رو در کمال شگفتی امانت می ده 

تا الان دو تا کتاب گرفتم 

اما امروز همکلاسم رفت کتابخونه و درخواست کتاب کرد بهش امانت ندادن خب چرااااا؟ دوستام می گن من مهره مار دارم وااااا!

دیگه اینکه خدمتتون عارضم

داشتم عصر از کتابخانه بیرون می اومدم یکی از کارکنان دانشکدمو دیدم سلامی گفتمو جوابی داد و بعد ازم پرسید اهل ؟

گفتم ببخشید متوجه نشدم چی فرمودید ؟

باز پرسید اهل؟

بازم گفتم شرمنده جناب چی فرمودید ؟ 

تمام ذهنم به این بود که نکنه به زبان دیگه ای صحبت می کنه که من متوجه نمی شم آخر سر سوالشو اینطور پرسید که 

?Where are you from

تازه دو زاریم افتاد که منظورش از اهل ؟ اینه که من اهل کجام !!!

یعنی فقط ساعتها پوکیدم از خنده 

خب مرد حسابی نمی شد اینننننقدر دیگه خلاصه گویی نکنی؟

دفتر خاطرات دختری 40 ساله...
ما را در سایت دفتر خاطرات دختری 40 ساله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : motofaveto بازدید : 123 تاريخ : سه شنبه 16 مهر 1398 ساعت: 19:28