با دوستان ۱۱۴

ساخت وبلاگ

زهرا

از وقتی باهاش آشنا شدم

همیشه من رو با جاهای جدید آشنا می کنه

روزای اول زمین ورزش خوابگاه که چمن کاریه 

بعد یه جای دنج اون بالا بالاها که تو دل شب می شه رفت اونجا و از اون بالا تمام خوابگاه و دانشگاه و ببینی و همه غم و غصه هاتو با دیدن کل محوطه از بالا بریزی پایین دوباره پر انرژی برگردی توی اتاقای دل گرفته خوابگاه

بعد رفتیم ائل گلی

امروز هم به اتفاق سه تا از رفقا زدیم به دل کوههای محوطه خوابگاه و حسابی سنجد چیدیمو جمع کردیم

واقعا اگه این دوستان نبودن دل من می پوکید از دوری از شهرو خانواده

آهااااا اینو بگم 

منو هم اتاقیام زیاد اهل دور هم غذا خوردن نیستیم 

خوبه این البته 

اونم برای من که دوست دارم اغلب اوقات تنها غذا بخورم

اما خب راستش اینطوری هم خوشم نمی آد که من نهار یا شام یا صبحانمو بخورم و هم اتاقیم اونورتر روی تختش نشسته باشه و غذا خوردن و ملچ ملوچ منو بشنوه  یا من مال اونو بشنوم

این بود که امروز کلا با هم خوابگاهی های اتاق ۱۱۲ که بسیار گرمو صمیمی اند هم نهار خوردم هم شام 

نهار که دعوت یکی از ایشون بودیم به صرف آبگوشت

عییییی ! مجبور بودم بخورم بس که منو توی رودربایستی گذاشتند

عادت ندارم دستپخت کسی رو به جز مامانم و خودم بخورم اما این دختر واقعا منو توی رودربایستی گذاشته نمی دونم چطور بگمش که بابا من دوست ندارم با اون ناخونای بلندت

ولی خوردم دیگه ! با همه کثیفیاش

تازه آخر سر گوشت و نخودو سیب زمینی آبگوشتو با ته لیوان کوبیدند

و من پاستوریزه هر چه گفتم بابا نمی خوام به خدا نمی خوام فکر می کردند اهل تعارفم 

به هر حال اینم روی باقی کثافت کاریاشون ندید گرفتمو خوردم

عصر براشون قهوه ترک درست کردم با قهوه جوشی که مامانم برام خریده 

به به کردناشون هوا بودا 

شام هم بعد از سنجد چینی املت پختمو باز با بچه های باصفای اتاق ۱۱۲ زدیم بر بدن

یکی از هم اتاقی هام با اینهمه ادا و فیس و افاده امروز حس کنم بدجور حس حسادتش برانگیخته شده بود !

دختره افااااااده ای ! والا !

هر چه بهش گفتم نه آورد تو کارش

دختر خوبیه ها

فقط کمی افاده و بادش زیاده

آدمش می کنم به مرور

شک نکنید

دفتر خاطرات دختری 40 ساله...
ما را در سایت دفتر خاطرات دختری 40 ساله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : motofaveto بازدید : 149 تاريخ : سه شنبه 16 مهر 1398 ساعت: 19:28