حادثه

ساخت وبلاگ

یک ساعت و نیم منتظر نشستم

تا بشه ساعت دو بعد از ظهر و

اتاق امور خوابگاهها وقت نهارشون تمام بشه بیان سر کار 

من برم واسه اتاق ترم بعد سفارشامو بکنم 

بعد این دختره

با وجودی که یک پاش می لنگه 

(البته بگما لنگیدنش مادرزادی نیست مثل اینکه مشکلی موقتی پیدا کرده که به زودی هم خوب می شه )

هی راه می ره

تالاق تالاق تالاق

از این سمت به اون سمت

خب بتمرگ یک جا بشین با این پات!!!

اینو هم بگم

می گن روزی که من سرم به سنگ خورد

فرداش اتوبوس خوابگاه چپ کرده !!!!!

همه خودشونو انداختن بیرون و ....

دقیق از ماجرا باخبر نیستم 

به هر حال

والا اتوبوس حق هم داره چپ بشه با اوووونهمه آدمی که تا خرخره توش می تپونن

خب عزیز ! وقتی صندلی ها کامل پر شدن چه کاریه خارج از ظرفیت مسافر می تپونی توی اتوبوس !

خدا رو شکر من اونجا نبودم

حادثه هرگز خبر نمی کند !

دفتر خاطرات دختری 40 ساله...
ما را در سایت دفتر خاطرات دختری 40 ساله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : motofaveto بازدید : 137 تاريخ : شنبه 21 دی 1398 ساعت: 16:26